:-(
از دیروز صبح عطسه و آبریزش بینیش شروع شد...
تا شب تب نداشت. خداروشکر بد اخلاقی هم نکرد. سرحال بود و بازی می کرد. بهش سیتریزین دادم تا آبریزشش قطع بشه. فکر می کردم حساسیت فصلیه ولی ظاهرا قضیه جدی تر از اینا بوده
غروب کمی بدنش گرم شد. با استامینوفن بدنش رو خنک کردم. شب هم تب نکرد خداروشکر. صبح بردیمش دکتر. آقای دکتر گفتن سرماخورده و دوسه روزی تب می کنه و بیحال میشه!!
با شربت سرماخوردگی و استامینوفن و قطره ی بتامتازون اومدیم خونه.
اتفاق هیجان انگیز اما ناگواری که تو مطب دکتر افتاد این بود که موقع معاینه ی گلوی فاطمه سادات و زمانیکه آقای دکتر چوب معاینه رو برد تو دهان دخترم، خانوم خانوما .......... و تمام مطب آقای دکتر + لباس باباش و چادر منو مورد عنایت قرار داد...
همسری کلی ناراحت و عصبانی بود. بنده خدا باید با همون لباسا می رفت سرکار با همون حالش تی آورد و کف مطب رو طی کشید! تصور کنید آقای دکتر داره برای من نسخه ی فاطمه سادات رو شرح میده و همسرم داره کف مطبو تمیز می کنه. منم متاسفانه و از بخت بد همیشه در این جور مواقع چنان خندم می گیره که نگو... خیلی شانس آوردم که تونستم خودمو کنترل کنم و با صدای بلند نخندم!
مسئله ی مهم دیگه اینه که امروز قرار بود جلسات هفتگی هیئت مون تو خونه ی ما برگزار بشه و باید شله زرد می پختم. اما با این حال فاطمه که نمیشد... دادمش مادرشوهرم بار بزاره. اون بنده خدا هم تا 4 عصر سرکاره... خدا میدونه چه شله زردی قراره به مهمونا بدیم... با این وضعی که پیش اومده و حالی که فاطمه سادات داره خواهشا دعا کنید امروز ختم به خیر بشه!!!
از طرف دیگه قرار بود جمعه با دوستامون بریم گردش. برنامه رو چیدیم و پول رو هم واریز کردیم . ولی من تمایلی ندارم فاطمه سادات رو با این حالش ببرم بیرون از شهر. با حرفی که دکتر زده احتمالا تا دو سه روز تب داره و نمی تونیم رو برنامه ی جمعه مون حساب باز کنیم. با همسری صحبت کردم. بی اندازه مشتاقه اون روز رو کنار دوستامون باشیم. نمی تونم منصرفش کنم تا زودتر خبر بدیم و برنامه رو کنسل کنیم. دعا کنین کارام درست بشه!!!